چکیده
در عصری که جهان در آن به منزله یک دهکده نگریسته می شود چگونه می توان از تحول اخلاقی و تربیتی سخن گفت؟ نگرش دهکده ای به جهان، معادل حذف بسیاری از مرز و حصارهای رایج در گذشته است؛ در حالی که مربیان اخلاقی و تربیتی، غالباً با برقراری نوعی حصار و مرز، و به تعبیر دیگر، با ایجاد نوعی شرایط و موقعیت ها، سعی در تحقق ارزش های تربیتی در فرد و جامعه دارند. آیا حذف مرزها ارائه فضائل اخلاقی در قالب ایجاد حصار ناسازگار نیست؟ هدف نوشته حاضر، طرح و تبیین اصل مسئله و سپس ارائه پاسخ به پرسش مزبور است. در این تحقیق، در جهانی که همانند دهکده ای فاقد مرز و حصار به نظر می آید، تربیت دینی برای فرد و جامعه، ممکن است و از بین رفتن بسیاری از مرزها به سبب انقلاب ارتباطات، مانعی در مسیر اهداف تربیتی دینی شمرده نمی شود. نگارنده در دفاع از ممکن بودن نقش تربیتی دین در عصر حاضر، می کوشد تصور درست تربیت دینی را از تصور نادرست آن جدا سازد. به نظر نویسنده، چنین ناسازگاری ظاهری ای، معلول تصور نادرست از تربیت دینی است، با تامل در متون دینی و سیره بزرگان دین، تصور درست از
تربیت دینی شناخته می شود. در سایه چنین شناختی، روشن می شود انقلاب ارتباطات، تهدید برای تربیت دینی نیست؛ بلکه می تواند فرصت مناسبی برای تربیت دینی شمرده شود.
کلید واژگان:
تربیت، تربیت دینی، دهکده جهانی، انقلاب ارتباطات، تصور قرنطینه ای، تصور غیر مکانیکی
مقدمه
مطالعات دین پژوهی، بخش چشمگیری از تاریخ فکر بشر را به خود اختصاص می دهد. مراجعه به متون دین پژوهی فلسفی، گواه این نکته است که بخش قابل توجهی از مطالعات دین پژوهی در باره تربیت دینی است. یاری جستن بشر از دین در ایجاد تغییرات و تحولات مطلوب، تردیدناپذیر است. الزام به دین و آموزه های دینی در جهت ایجاد تغییرات و تحولات فردی، اجتماعی، خانوادگی و... از کارکردهای دینی در جهت ایجاد تغییرات و تحولات فردی، اجتماعی، خانوادگی و... از کارکردهای دین به شمار می آید. ادیان، غالباً ضمن تبیین و تفسیر وجودشناختی جهان، به منظور سوق دادن انسان ها به طور فردی و جمعی به سمت پرورش خاص، مجموعه ای از اصول تربیتی را نیز فراهم کردند. در دوره های مختلف از تاریخ، هریک از این دو شأن و نقش مزبور دین در حیات بشر مورد نقد و تردید قرار گرفت. برای مثال، در عصر مدرن، بعد از وقوع انقلاب علمی، یکی از چالش ها این بود که عده ای تقابل علم و دین را در تفسیر وجودشناختی عالم مطرح کردند که چنین امری در جهان مدرن به چالش های دیگری منتهی شد؛ مانند تردید در امکان حیات تربیتی دین، اگر دین قادر نباشد به لحاظ وجودشناختی، از جهانی که آدمی در آن ساکن است گزارش درست و مناسبی برای بشر فراهم کند، بدیهی است که به لحاظ تربیتی نیز از انجام چنین نقشی عاجز خواهد بود. از این رو، به لحاظ تاریخی، معیت رنگ باختی نقش وجودشناختی دین در حیات بشر، با رنگ باختی نقش تربیتی دین، پدیده آشکاری است. سخن از مرده شدن خداوند و بی نیازی به مفهوم خداوند در تحلیل
مابعدالطبیعی جهان، به نفی نیاز اخلاق و تربیت دینی منجر شد؛ زیرا اگر خداوندی وجود نداشته باشد بحث از تحول اخلاقی و تربیت دینی به منظور شبیه سازی بشر با خداوند، بیهوده خواهد بود. نگاه فرهنگی به اصول تربیتی دین و ذهنی دانستن اصول تربیتی و ارزش ها، معلول و زاییده این حادثه در عصر جدید است. آنچه روشن است معیت دین و تربیت در تاریخ این دو است. انقلاب علمی به منزله حادثه ای شیرین در قرن 17 رخ داد؛ اما چنین تولدی با حادثه تلخی به نام علم زدگی همراه گردید که براساس آن تنها روش معتبر در حصول شناخت نسبت به جهان، روش علمی است. علم زدگان، شعار بنای بهشت پیش از موعد را روی زمین وعده داده بودند. در قرن بیستم نه تنها علم، این آرمان را افسانه تلقی کرد، روشن شد که علم برای زایش خود به برخی اصول و مبانی خارج از حوزه خویش نیاز دارد (Goldman, 1999,p.230). تاکید بر بی نیازی به روشی غیر از روش علم یعنی مشاهده و آزمون از ادعای علم زدگان است. بسیاری از حقایق وجودشناختی مطرح شده در دین، با چنین ضابطه ای تکذیب می شود. چنین وضعیتی زمینه را برای تردید و تکذیب اصول تربیتی دین فراهم می کند. قرن بیستم تا حدود زیادی ضعف و سستی مبانی نظری علم زدگی را به نمایش گذاشت. در قرن حاضر، همچنان نقد نقش تربیتی دین رخ می نماید. عصر حاضر، از جهتی دیگر منشأ طرح این پرسش است که آیا سخن گفتن از تربیت دینی و نقش تربیتی دین، ممکن است؟ در نوشته حاضر، پس از تشریح اصل مسئله با تکیه بر متون دینی و سیره بزرگان، ضمن بیان تصور درست از تربیت دینی، از امکان آن دفاع می شود.
طرح مسئله
قرن حاضر، بسیار متفاوت از گذشته است و به همین دلیل، انسان امروزی در جهان ویژه ای ساکن است، بدیهی است هر نظام فکری که مدعی حضور همیشگی و موثر در حیات بشر است باید چنان پویا و دور از ایستایی باشد که ضمن حفظ خود
به عنوان یک نظام فکری، قادر باشد نقش خود را ایفا کند. تربیت و تحول اخلاقی، از ویژگی های عمده در ادیان، از جمله در فرهنگ اسلامی محسوب می شود. با این وصف، آیا عصر کنونی - که جهان دارای شرایط ویژه و کاملاً متفاوت نسبت به گذشته است - فرصت بروز و ظهور موثر به دین برای انجام نقش تربیتی می دهد؟ آیا با تغییر شرایط گذشته جهان و ورود به شرایط کاملاً جدید، تربیت دینی ممکن است؟ قبل از پاسخ، باید خصیصه چالش برانگیز جهان کنونی را باز شناخت.
عصر حاضر با کدام ویژگی خود، شرایط فعلی جهان را نسبت به گذشته متفاوت و متمایز می سازد و بدین وسیله سبب طرح مسئله امکان نقش تربیتی دین می گردد؟
انقلاب ارتباطات، شاخص ترین ویژگی عصر حاضر است. از اواخر قرن نوزدهم، ارتباطات رو به گسترش نهاد و منشأ طرح سوالات زیادی در حوزه فکر شد. در حوزه فلسفه اخلاق و جامعه شناسی، این پرسش طرح شد: آیا ارزش های اخلاقی و رسوم اجتماعی، واجد ارزش ذاتی اند؟ منشأ طرح این قبیل سوالات با انقلاب ارتباطات مرتبط است؛ زیرا انسان در سایه انقلاب مذکور از ارزش های اخلاقی و رسوم اجتماعی یکدیگر مطلع شده اند و چنین آگاهی ای زمینه طرح این پرسش گردید: به راستی کدام شیوه از عمل کردن ها، و نحوه زندگی بر دیگری رجحان دارد؟ فیلسوفان برای تحلیل این گونه پرسش ها ناچار بودند به این سوال نیزپاسخ بدهند: آیا ارزش های تربیتی واجد ارزش و اعتبار ذاتی اند؟ (Tallaferro, 1998, p.193) از قرن نوزدهم تا امروز، زمان زیادی می گذرد و قدرت ارتباطی بشر به طور چشمگیری تحول یافته است؛ به نحوی که امروزه می توان از جهان به عنوان «دهکده جهانی» تعبیرکرد. امروزه دور و نزدیک مفهوم گذشته خود را از دست داده است. نگرش دهکده ای به جهان، به این معناست که بشرامروزی در جهان با همه بزرگی اش همانند اعضای ساکن در دهکده کوچکی است که به سادگی قادرند از اوضاع و احوال یکدیگر مطلع باشند (Swami, 1999, p.2). در عصر حاضر، آدمیان در روی کره زمین، همدیگر را بدون تحمل رنج سفر، از طریق رایانه ملاقات
می کنند و با گوشی همراه خود تمام کارهایی را که در گذشته به وسیله مخابرات، عکاسان فیلم برداران و... انجام می شد، انجام می دهند. چنین امکاناتی جهان ما را چنان کوچک می گرداند که به سادگی می توان از آن به عنوان دهکده تعبیر کرد. جهان کنونی، فاقد مرز است و سیم خاردارها و دیوارها میان جوامع مختلف کاربردی ندارند. این خصیصه، محصول قدرت ارتباط الکترونیکی است. ممکن است این پرسش به ذهن خواننده تبادر کند که چه تعارض و چالشی میان تربیت دینی و جهان به عنوان یک دهکده قابل تصور است؟
وجه بارز چالش آفرین انقلاب ارتباطات برای تربیت دینی، خصیصه ساخت زدایی آن است. ساختارهای عینی و مفهومی که ما تاکنون با آنها همراه بوده ایم و با نظر به آنها تربیت دینی خود را سازمان داده ایم. در برابر موج ساخت زدایی این قرن، متزلزل می شوند. در نتیجه، نظام تربیت دینی متناسب آن نیز در معرض این تزلزل قرار خواهد گرفت. حاصل این ساخت زدایی آن است که واقعیت ها و نیز مفاهیم متقابل، تقابل خود را از دست می دهند. از جمله این ساختارهای متقابل که برای تربیت دینی و اخلاقی نیز اهمیت داشته اند، می توان از ساختارهای «دور/نزدیک» و نیز «ممنوع / مجاز» نام برد (باقری، 1384، ص59).
بنابراین، ویژگی کنونی بشر، سکونت در جهان دهکده ای است. جهان دهکده ای به معنای جهان بدون حصار و مرز است و این خود معادل است با نفی برخی مفاهیم که در نظام تربیت دینی گذشته، اهمیت بسیار بالایی داشته است. از جمله این مفاهیم، «دور/ نزدیک» و «مجاز / ممنوع» است. حال یک بار دیگر مساله مورد بحث را مطرح می کنیم: آیا در جهان دهکده ای فاقد مرز و حصار که در آن دیگر نمی توان از «دور و نزدیک» و «مجاز و ممنوع» سخن گفت، می توان از تربیت دینی که غالباً با مفاهیمی چون دور و نزدیک و ... مرتبط است دفاع کرد؟
روشن است که مربیان تربیتی، غالباً با دور کردن افراد از محیط های نامطلوب، تغییرات مطلوب را ایجاد می کنند، یا تغییرات مطلوب ایجاد شده را پاس می دارند؛ اما در عصر حاضر، امکان دور ساختن افراد از شرایط و تغییرات نامطلوب یا وجود ندارد یا کار آسانی نیست؛ به نحوی که می توان آن را ناممکن دانست. تلویزیون، ماهواره، اینترنت و ... شرایط جدیدی را برای حیات بشر آفریده و همگی در تحقق جهان به عنوان دهکده بدون مرز و حصار مدد رسانده اند. در چنین وضعیتی، دیگر فاصله های مکانی یا زمانی مانعی برای دسترسی به امور نیستند. با چنین تصویری از وضعیت بشر در عصر حاضر، ساده انگاری است که مربیان و والدین تلاش کنند تنها با دور یا نزدیک کردن متربیان و فرزندان از موانع و عوامل تربیتی، تغییرات مطلوب تربیتی را تحقق ببخشند؛ زیرا عصر کنونی با قابلبت فوق العاده خود در رابطه با ارتباطات، آدمیان را ساکن جهانی کرده است که می توانند خیلی دور باشند، اگر چه خیلی نزدیک اند؛ و بالعکس. ویژگی عصرحاصر، جمع میان دور و نزدیک است. در درون مسجد، به نظر می آید که جوان ما سرگرم عبادت است اما واقعاً می تواند چنین نباشد، و او با گوشی همراه خود سرگرم اموری در بیرون مسجد باشد که به وسیله دیگران در حال انجام شدن است. همچنین فرزند در اتاق خود ظاهراً در حال مطالعه است اما با گوشی همراه خودش در حال مطالعه چیزهایی باشد که با اهداف اخلاقی مورد نظر والدین ناسازگار است. در این نگاه، جهان کنونی در مقابل تربیت دینی قرار دارد و قصد دارد از ممکن بودن تربیت دینی ممانعت کند. آیا واقعاً این گونه است و میان عصر کنونی و تربیت دینی تعارض وجود دارد؟ آیا جهان کنونی تهدید علیه تربیت دینی است؟
امکان تربیت دینی در جهان دهکده ای
در عصر کنونی - که با قدرت ارتباطی خاص خود توانسته است مرزها و حصار میان آدمیان را کنار نهد - می توان از تربیت اخلاقی - که غالبا با ایجاد مرز و حصار و مجاز و ممنوع، اهداف خود را تحقق می دهد - سخن گفت؟ برخی تمایل دارند پاسخ منفی بدهند
و تعارض میان تربیت دینی و جهان کنونی را رفع ناشدنی بنامند. در این نگاه، به جای دفاع از شأن تربیتی دین، باید از زوال تربیتی دین سخن گفت. در مقابل این پاسخ، عده ای تعارض مذکور را ظاهری دانسته، تربیت دینی را در عهد حاضر کارآمد دانسته اند. دو پاسخ مذکور، معلول دو تصور متفاوت از تربیت دینی است. در این بخش، نشان خواهیم داد که چگونه تصور متفاوت از تربیت دینی، به طور مستقیم در پاسخ به پرسش نوشته حاضر، تاثیر جدی دارد. براساس تصوری از تربیت دینی پاسخ، منفی خواهد بود و بر اساس تصور دیگر از تربیت دینی، پاسخ پرسش مورد بحث، مثبت است.
پاسخ منفی به این پرسش که آیا تربیت دینی در جهان دهکده ای، ممکن است؟ ریشه در تصور مکانیکی از تربیت و انسان دارد. در تصور مکانیکی، تربیت همانند یک جریان ناظر به حوزه جسم و طبیعت است؛ در حالی که در تصور غیر مکانیکی، تربیت در نهایت یک فرایند ناظر به روح است. اگر تلقی فرد از تربیت دینی و مرزهای اخلاقی و دینی، ایجاد قرنطینه برای «دور» کردن افراد از محیط های نامطلوب و قراردادن آنها در حوزه امور «مجاز» باشد، بدیهی است که تربیت دینی در عصر فعلی قادر به ایفای نقش نیست. تصور گلخانه ای از تربیت دینی، سبب می شود تعارض میان تربیت دینی و جهان دهکده ای، قاطع تر و جدی تر باشد.
به نظر می آید برخی با چنین نگرشی نسبت به تربیت دینی، سعی در ایجاد تغییرات مطلوب دارند. در نگرش گلخانه ای یا مکانیکی نسبت به تربیت دینی، حذف و کنار نهادن مرزها و حصارها، معادل نابودی تغییرات به دست آمده است. براساس تصور مکانیکی از انسان، تربیت نیز فرایندی مکانیکی است. به عنوان مثال، وقتی لاستیک چرخ های یک خودرو پنچر گردید، تعویص تنها راه آن است و زمانی که این چرخ دوباره در فضا و مسیری پر از میخ و عوامل پنچر کننده لاستیک قرار بگیرد، برای رانندگی نامناسب خواهد بود. در چنین نگرشی، نمی توان تصور کرد خودرو در مسیری که میخ ها قرار داده شده اند مورد استفاده قرار گیرد. به واسطه چنین نگرشی نسبت به تربیت دینی، نمی توان تصور کرد
که شرک و ایمان، تربیت دینی و عوامل متعارض با آن، در کنار یکدیگر وجود داشته باشند. تحقق بخشیدن به اهداف تربیتی از طریق ایجاد مرزها و حصارها ممکن می گردد. در مقابل، بر اساس تصور غیر قرنطینه ای از تربیت دینی برای تحصیل اهداف تربیتی و ممکن ساختن آن، نیاز به ایجاد مرز و حصار نیست؛ چون می توان تصور کرد تغییرات تربیتی با عوامل متعارض آنها قابل جمع هستند.
تصور درست از تربیت دینی
در بخش قبلی درباره این سوال که آیا تربیت دینی در جهان دهکده ای، ممکن است، به دو پاسخ متفاوت اشاره شد. براساس یک پاسخ، اقتضای جهان کنونی، زوال تربیت دینی است که خود معلول تصور قرنطینه ای یا مکانیکی از تربیت دینی است. براساس پاسخ دیگر، اقتضای عصر حاضر، زوال تربیت دینی نیست و قدرت ارتباطی جهان کنونی تهدیدی علیه اهداف تربیتی دین محسوب نمی شود؛ چون تربیت دینی جریانی غیر مکانیکی است و در جریان های غیر مکانیکی، نقش اساسی در ایجاد تغییرات مطلوب به عهده اجزای مادی گذاشته نمی شود. از این رو، تربیت تنها از طریق ایجاد توازن فیزیکی در روابط با محیط و شرایط به دست نمی آید، و چه بسا شرایط سخت و به ظاهر نامطلوب می تواند به عنوان بستری مناسب برای تربیت، نقش مهمی را در نشان دادن ضعف ها و عجزها ایفا کند. اگر چنین است، پرسش دیگر این است: با تکیه و استناد به متون اسلامی، کدام یک از دو تصور مذکور پذیرفته است؟ قرآن کریم و سیره بزرگان اسلام کدام یک را تایید می کنند، و اساساً آنچه را که بعنوان تربیت دینی می توان تعبیر کرد کدام یک است؟ آنچه که روشن است، این واقعیت است که تصور مکانیکی از تربیت، معادل و زوال تربیت در جهان کنونی است؛ مگرآن که فرد قادر باشد خود را از فضا و شرایطی که قدرت ارتباطی عصر حاضر فراهم کرده است محفوظ بدارد، که تحقق آن با تردید روبه روست و در صورت امکان آن، نتیجه حاصل از آن را نمی توان تربیت دانست؛ زیرا این گونه تحولات با تغییر شرایط منتفی
می گردند، و حال آنکه تربیت دینی، یکی از ویژگی های آن ماندگاری است. تغییرات مطلوب در فرایند تربیت، هنگامی تربیت دینی خواهند بود که ویژگی ماندگاری داشته باشند. هر نوع تحول تربیتی که با تغییر شرایط، مورد آسیب جدی و واژگونی قرار بگیرد حکایت از تربیتی نبودن آن دارد. در این رابطه، تأمل در متون اخلاقی قابل توجه است، زیرا در منابع اخلاقی، تغییرات مطلوب اخلاقی زمانی تحقق یافته تلقی می گردد که به صورت ویژگی ثابت و ملکه راسخ در نفس ظهور یابد (مصباح، 1376، ص9).
به نظر نویسنده، چنین واقعیتی موید تصور غیرمکانیکی از تربیت است و تلاش برای تحصیل اهداف تربیت دینی در فضای گلخانه ای نه مورد تشویق قرار گرفته و نه مورد تایید است. یکی از اشتباه ها در جهان اسلام که جدی تر از آن در ادیان دیگر، از جمله در مسیحیت اتفاق افتاده، برداشت های نادرست از مفاهیم دینی و تربیتی بوده است. وقوع این قبیل اشتباه ها به حساب اصل دین گذاشته شده و فیلسوفان را علیه دین تحریک کرده است. اندیشه های بسیاری از فیلسوفان، مانند: نیچه، فروید راسل، از طریق چنین چشم اندازی قابل توجه است. در فرهنگ اسلامی، شماری از مصلحان به پیدایش دین از تفاسیر و برداشت های نادرست پرداخته اند، شهید مطهری (ره) در تهذیب دین از پیدایی ها بسیار کوشد. به عنوان مثال، به نظر وی، تصور نادرست از زهد، سبب شد عده ای گمان کنند میان زهد و کار، ناسازگاری وجود دارد؛ در حالی که زهد علت عمده ای است تا افراد به صوت مولد و مؤثر در جامعه ظاهر گردند. تفاوت شهید مطهری با برخی از روشنفکران در این است که مواجهه ایشان با تفسیر نادرست از مفاهیم اصیل دینی تربیتی، مانند: زهد، توکل و...، سبب تکذیب و تردید در وجود این مفاهیم نمی شود، بلکه سعی می کند تا آنها را تهذیب کند. به عنوان مثال، تهذیب برداشت مکانیکی از زهد و تایید تفسیر روحانی از آن، از روشنگری های شهید مطهری (ره) است. در چنین نگرشی، زاهد چنین توصیف نمی گردد: هر چه فقیرتر، زاهدتر، بلکه چه بسا زهد با غنا نیز قابل جمع
است. زهد، کاخ و کوخ نمی شناسد. در هر یک از دو شرایط مذکور، می توان زهد را تحقق داد. زهد، علم و جهل نیز نمی شناسد؛ تلویزیون، ماهواره و ... نیز معیار آن نیست. اشتباه ما این است که از طریق انزوا، سعی در تحصیل ارزش هایی داریم که بدون برقراری ارتباط هماهنگ با سایر انسان ها حاصل نخواهد شد. همچنین مسئله نیت در متون دینی به عنوان کانونی ترین معیار در اخلاقی و تربیتی دانستن رفتارها قابل تامل است. آنچه معیار است خروج یا دخول در حریم های خاص فیزیکی نیست تا بتوان با دور و نزدیک کردن فرد، اهداف تربیتی را در او تحقق بخشید. معیار، نیت است که در درون سینه، آدمی آن را مکتوم می نماید. نیت، جریانی در آدمی است که شرط بودن آن در اخلاقی بودن افعال، مبتنی به زمان یا مکان نیست. مراجعه به متون دینی، نقش نیت در ارزشی کردن افعال را روشن می سازد. امام صادق (علیه السّلام) نیت نادرست را برابر غفلت واقعی می داند(مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ص18). پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز می فرماید: «خداوند به صورت و مال شما نمی نگرد؛ بلکه بر دل و کردارتان می نگرد» (نهج الفصاحه، ص522). در چنین نگرشی به نیت، زمانی می توان فردی را در نیل به هدف تربیت موفق دانست که پیش از اقدام به هر عملی، در مرتبه نیت از شأن تربیتی خود محافظت کند؛ مرتبه ای که در آن شاهد وجود مرز نیستیم. تربیتی و اخلاقی دانستن اعمال در چنین نگاهی، اساسا به نیت است. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: الاعمال بالنیه؛ «کارها به نیت آنها بستگی دارد» (همان). نیت است که روشن می کند در حال روزه و نماز هستیم یا نه، نه شکم گرسنه و نه زانوی خمیده. چنین تصویری از تربیت چند ویژگی دارد:
1. زمانی که رخ دهد ماندگار خواهد بود.
2. تحقق آن از طریق ایجاد نوعی نسبت و تماس فیزیکی به دست نمی آید. چه بسا آن که در درون مسجد قرار گرفته است واقعا در خارج از آن باشد و آن که در بیرون مسجد است واقعا در درون آن قرار گرفته باشد. براساس چنین تفکری و معیاری، امیرالمومنین (علیه السّلام) فرمود: الرضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم و علی کل داخل فی باطل اثمان: اثم العمل به
و اثم الرضی به؛ «آن که از کار مردمی خشنود باشد، چونان کسی است که همراه آنان بوده و هرکس که به باطلی روی آورد، دو گناه برعهده او باشد: گناه کردار باطل و گناه خشنودی به کار باطل» (نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص665، خطبه 154). با همین معیار، امیرالمومنین (علیه السّلام) بعد از پیروزی در جنگ بصره در سال 36ق، وقتی یکی از یارانش آرزو کرد ای کاش برادرش نیز در این جنگ حضور می داشت. فرمود: اگر دل برادرت با ما باشد حضورش در این جنگ نوشته شده است؛ حتی اگر آنان در صلب پدران و رحم مادران هستند [دلشان با ما] باشد شریک جهاد ما هستند (همان، ص55، خطبه 12).
نمونه دیگر که توجه به آن موید تصور غیرمکانیکی از تربیت دینی است، مساله یاد الهی است. یاد الهی همواره برتری عبادت خداوند محسوب می گردد(نراقی، 1371، ص684). ارزش نماز نیز در این است که انسان در حال نماز به یاد خداوند است، و یاد خداوند است که در جهان بینی الهی به انسان توانایی مبارزه و مقاومت در مقابل هر نوع بحران و بن بست می دهد. امام صادق (علیه السّلام) می فرماید: من کان ذاکرا علی الحقیقه فهو مطیع و من کان غافلا عنه فهو عاص...؛ «کسی که حقیقتا و از صمیم قلب یاد خداوند باشد بنده مطیع خداست و هرکه در جریان امور و حالات خود از خداوند غافل باشد، بنده عاصی است (مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ص21). ارزش و منزلت یاد الهی، بحث مستقلی است که در منابع اخلاقی به سهولت قابل دسترسی است. آنچه مورد استناد است نگرش قرآنی نسبت به یاد الهی است که آراسته شدن به زیور و زینت یاد الهی، جریان و فرایندی مکانیکی و ظاهرگرایانه نیست. اگر چه ممکن است ظاهر آدمی نیز در این امر بزرگ دخالت داشته و سهم خود را نشان بدهد؛ اما حقیقت ذکر، ویژگی جان آدمی است که شب و روز، سرد و گرم، غم و شادی و... نمی شناسد. توجه به سوره نور، وقتی صفت برخی از مردان با ایمان را توصیف می کند آموزنده است. در سوره مذکور، بیان نمی شود که مومنان واقعی کسانی اند که از معامله و تجارت کناره گیری می کنند. کناره گیری از معامله و تجارت، ویژگی ممتاز
اهل ایمان نیست؛ بلکه جمع میان تجارت و یاد الهی، خصیصه ممتاز اهل ایمان معرفی می شود. تجارت و معامله به عنوان عمل اقتصادی که آدمی طبعاً در آن مراقب سود و زیان خود است، می تواند زمینه کافی و قوی را در انحراف انسان از یاد خداوند فراهم سازد؛ اما اهل ایمان در حالی که تجارت و معامه می کنند یاد الهی زیور جان آنان است. اقتضای فعالیت های اقتصادی، هشیاری بیشتر است؛ اما مردان با ایمان حتی در چنان فعالیت هایی نیز از یاد خداوند غافل نمی گردند. دور ساختن یا نزدیک شدن نیست که جان آدمی را به زیور ذکر و یاد خداوند آراسته می سازد. حال با الهام از آموزش های قرآنی، می توان نادرستی بسیاری از موارد را که به نظر می آید با تربیت دینی قابل جمع نیستند و میان آنها ناسازگاری وجود دارد، نشان داد. به عنوان مثال، اسلامی کردن دانشگاه ها از طریق ایجاد حصار چه اندازه می تواند با چنین ضابطه قرآنی منطبق باشد؟ از نگاه قرآن کریم، میان تجارت و یاد الهی تعارضی وجود ندارد. به همان دلیل، می توان درک کرد که اسلامی شدن دانشگاه نیاز به تفکیک جنسیتی ندارد؛ آنچه نیاز است چه بسا ایجاد تغییرات از نوع دیگر است. به نظر می آید تعالیم اسلامی موید این واقعیت است که فی نفسه حضور جنس مخالف در فضای آموزشی با یاد خدا تعارض ندارد و با اهداف تربیتی اسلامی ناسازگار نیست؛ اگر چه ممکن است به صورت فردی و موردی برای برخی زیان بخش باشد. با یک مثال ساده می توان مسئله را روشن کرد: یک غذای ترش به عنوان یک ماده غذایی، فی نفسه برای سلامتی انسان نه تنها زیان بخش نیست بلکه چه بسا غذای مناسبی باشد؛ اما برای برخی بیماران خطرناک است. ماجرای ماهواره و قدرت ارتباطی عصر جدید نیز از همین قرار است. فی نفسه، میان اهداف تربیتی و ماهواره و شبکه های اینترنتی و... تعارض وجود ندارد و نباید این ابزارها را فی نفسه تهدیدی علیه تربیت دینی به حساب آورد؛ اگر چه ممکن است در موارد خاص چنین باشد. وقتی ما سهم خود را از این قبیل ابزار بهره برداری نکنیم بدیهی است که زیان جای سود، و تهدید جایگزین فرصت خواهد بود.
عقلانیت و تربیت دینی
واقعیت دیگری که تأمل در آن، پرده از عدم تعارض میان تربیت دینی و قدرت ارتباطی عصر حاضر برخواهد داشت، توجه به شأن و جایگاه عقلانیت در نظام تربیت دینی است. اقتضای عصر حاضر، دخالت و حضور مباشر عقل در تمامی صحنه ها، از جمله حوزه اهداف تربیتی، است. جهان کنونی اجازه نمی دهد آدمی بدون توجه به شأن عقل، قادر باشد اهداف تربیتی را در خود تحقق دهد؛ چون قدرت ارتباطی عصر حاضر با نزدیک ساختن همه دورها و از طریق از بین بردن مرزها، آدمیان را با الگوهای فکری و عملی بسیار متفاوت و متنوعی روبه رو ساخته است، و جز از طریق فعال سازی قدرت عقلانی، فرد قادر نخواهد بود تا از ایمان الگوهای فکری و عملی متنوع، یکی را برگزیند. اطلاعات وسیع و عمیق به هر شکلی قابل دسترسی است. در چنین شرایطی تنها از طریق توجه به وظیفه عقل است که می توان به گزینش و تصمیمی قاطع و ماندگار نایل شد. حال با مراجعه به متون دینی، باید دید وضعیت عقلانی دین چگونه است. اگر نظام تربیت دینی برای عقل نقش حداقلی قایل باشد بدیهی است که زوال نظام تربیت دینی در دل عصر حاضر - که اقتضای آن عقلانیت است - مکتوم خواهد بود؛ اما اگر نظام تربیت دینی منزلت و اعتبار عقلانیت را به طرز چشمگیری مورد توجه قرار داده باشد عصر حاضر نمی تواند تهدیدی علیه نظام تربیت دینی باشد. واقعیت این است که مراجعه به متون دینی، موید شأن برجسته ای برای عقل در نطام تربیت دینی است. عقلانیت در متون فلسفی، دارای معانی متعددی است؛ اما در نوشته حاضر مراد همان معنایی است که از زمان ارسطو به عنوان یکی از ویژگی های ممیزه میان انسان و حیوان است؛ یعنی قدرت حسابگر و تحلیلگر در آدمی. از این جهت، عقلانیت همان تفکر است که با شناخت و آگاهی تفاوت دارد. شناخت، فرایندی است که انسان در آن غالبا منفعل است و ذهن همانند صندوقی اطلاعات زیادی را در خود ذخیره می سازد؛ اما تفکر و عقلانیت به معنای مواجهه با اندوخته و پردازش و تحلیل آنها به منظور گزینش میان آنهاست.
عقل و شناخت باید با یکدیگر معیت داشته باشند. شهید مطهری (ره) در این باره می نویسد:
«اگر انسان تفکر کند ولی اطلاعاتش ضعیف باشد، مثل کارخانه ای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است؛ قهراً نمی تواند کار بکند یا محصولش کم خواهد بود. محصول، بستگی دارد به این که ماده خام برسد. اگر کارخانه، ماده خام زیاد داشته باشد ولی کار نکند باز فلج است و محصولی نخواهد داشت» (مطهری، 1367، ص45).
حساب نظام تربیت دینی در اسلام در رابطه با عقل و علم چگونه است؟ مراجعه منصفانه به روشنی گواه این است که علم و در مرتبه بالاتر، عقل در متون اسلامی از شأن پراهمیتی برخورار هستند. هشام بن حکم، از متکلمان معروف، روایتی از امام موسی (علیه السّلام) نقل می کند (کافی، ج1) که امام (علیه السّلام) در آن با توجه به آیه 20 سوره زمر، ویژگی های مومن را توصیف می کند. بنابراین روایت - که متضمن آیه قرآن کریم است - خداوند به بندگان خود وعده بشارت می دهد؛ بندگانی که دو ویژگی مهم دارند: 1.اهل استماع قول اند؛ 2.بعد از استماع از بهترین اقوال تبعیت خواهند کرد. بندگان الهی - که انسان های تربیت یافته اند - بشارت می یابند؛ برای آنکه از مواجهه با اقوال خوفی ندارند و بعد از مواجهه، بهترین الگوی فکری و عملی را به کار خواهند گرفت. قدرت مواجهه و قدرت گزینش احسن، صفت بندگان الهی است که بشارت خداوند بزرگ را در پی دارد. در ادامه روایت، امام (علیه السّلام) به هشام می فرماید: خداوند به واسطه عقل بر بندگان خود اتمام حجت کرده است. از این رو، به کار نبردن عقل، نوعی جرم محسوب می شود. نکته دیگر در روایت مذکور، اشاره امام (علیه السّلام) به سرزنش خداوند از کسانی است که تعقل را ترک می کنند. آیه 171سوره بقره به وسیله امام (علیه السّلام) در تایید این سرزنش استناد می شود. خداوند در سوره مذکور می فرماید: وقتی به اینان توصیه می گردد که آنچه خداوند فرستاده است تبعیت کنید، پاسخ
می دهند: تنها از آنچه از نیاکانمان به ما رسیده است پیروی می کنیم. بنابر روایت مذکور، خداوند عده ای از بندگان خود را بشارت می دهد و عده دیگری را سرزنش قرار می کند. معیار بشارت و سرزنش، التزام و عدم التزام به تعقل است. حال یک نظام تربیتی- که در بردارنده تعقل به عنوان یک جزء ضروری است- چگونه ممکن است با عصری که اقتضای آن به کارگیری تعقل است ناسازگار باشد؟ تربیت دینی مادامی که نقش دهی و به کارگیری عقل برای آن خصیصه ای عمده محسوب گردد، نه تنها با عصر حاضر تعارضی ندارد بلکه در عصری که اقتضای آن تعقل است، تربیت دینی فرصت ظهور می یابد و ماندگاری آن نیز محفوظ می ماند. تغییرات تربیتی ای که بدون توجه به خصوصیت تعقل تحقق یابد، ماندگار نیست و در جهان کنونی تهدید جدی می شود. این مسئله در روایت منقول از هشام به روشنی مطرح گردید. افزون بر این، آیات قرآن کریم و متون روایی به طور گسترده شامل تشویق و تحسین فکر و تعقل است.
نقش قرنطینه در فرایند تربیت دینی
در بخش قبلی تحقیق، با استناد به متون دینی، از تصور غیر مکانیکی و غیر قرنطینه ای تربیت دفاع کردیم. در چنین تصوری از تربیت، نه صورت دارد و نه نیاز است هر گونه قرنطینه در فرایند تربیت فاقد اعتبار باشد. چنانچه اشاره شد، به طور فردی و خاص این امکان وجود دارد که بخشی از فرایند تربیت به شکل قرنطینه تحقق یابد. آنچه در بخش قبلی تأکید شد، نفی ناسازگاری میان عصر حاضر با خصیصه ارتباطی اش با تربیت دینی است. در این رابطه روشن شد عصر حاضر تهدیدی علیه تربیت دینی نیست؛ زیرا تربیت دینی فرایندی مکانیکی یا قرنطینه ای نیست. این مسئله به معنای نفی مطلق اعتبار روش قرنطینه ای به عنوان مقدمه نیست، بلکه به این معنا است که گوهر تربیت دینی فراتر از تنظیم روابط میان پدیده های مکانیکی است. از این رو، صرف نظر از دور و نزدیک قرار
دادن متربیان، تربیت دینی امری ممکن است. بدیهی است در شرایط و موارد خاص - بسته به وضعیت متربی - به منظور آغاز اطمینانی فرایند تربیت، برای متربی کناره گیری تجویز گردد، لکن باید توجه داشت در نهایت، ایجاد تغییرات مطلوب با ویژگی ماندگاری، از طریق کناره گیری حاصل نخواهد شد و آنچه از این طریق حاصل می شود ماندگار نیست و به سهولت تهدید می شود.
نتیجه
تربیت و ایجاد تغییرات مطلوب دینی، از اهداف ادیان است که در طول تاریخ عده ای از راه های مختلف آن را انتقاد کرده اند. در قرن بیست و یکم، این انتقاد شکل خاصی به خود می گیرد. خاص بودن آن، معلول قدرت ارتباطی ای است که قرن حاضر در اختیار همگان قرار داده است، به نحوی که سبب شد مرزها و حصارهای میان انسان ها از هر فرهنگ و جامعه ای کنار نهاده شود. با وجود این، اگر تصور ما از تربیت دینی، فرایندی غیرمکانیکی و غیرگلخانه ای باشد چالشی تربیت دینی را تهدید نمی کند. قرن حاضر زمانی می تواند علیه تربیت دین تهدید باشد که به صورت فرایند مکانیکی نگریسته شود. مراجعه به متون دینی، موید تصور غیر قرنطینه ای از تربیت است که اقتضای جهان کنونی، چنین نوع از تربیت است. نیز مراجعه به متون دینی بیانگر شأن و منزلت علم و تفکر است. چنین ویژگی ای نیز تربیت دینی را در قرن حاضر پویایی و حیات می هد. کاهش نقش عقلانیت و تصور مکانیکی از تربیت، زمینه چالش جدی برای تربیت دینی را در عصر حاضر فراهم می سازد.